|
چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : فاطیما
در تنهایی خود لحظه ها برایت گریه کردم در بی کسی ام برای تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم... در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام آرام گریه کردم... ولی اکنون میخندم ...آری میخندم به تمام لحظه های بچه گانه ای که به خاطرت اشکهایم را قربانی کردم
چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:45 :: نويسنده : فاطیما
خدایا حواست هست؟ هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیک تری؟؟؟؟ صفحه قبل 1 صفحه بعد |